علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

ماماني بزرگ شدم

سلام به قند عسل مامان اين روزا كه نگات ميكنم متوجه بزرگ شدنت ميشم ....ديگه گل پسر مامان تقربيا بيشتر كاراشو خودش ميكنه مثل دستشويي رفتن ، دست شستن ( البته يه چهار پايه كه  داري ميري روش و دستاتو تو روشويي مي شويي ) ، ميري تو يخچال و مرتب شير مياري و نوش جان ميكني و حتي رو سينك ميري و قاشق و ليوان برميداري البته با كمك همون چهار پايه ... شبا به قول خودت مياي توقلب ماماني و تمام" تاكيد ميكنم" تمام كتاب قصه هاتو مياري ومامان با حوصله برات ميخونه تا به خواب ناز بري ... خدايا براي داشتن تموم اين لحظات شيرين در كنار اين كوچولوي ناز و بابايي مهربونش هزار مرتبه شكرت .... ...
22 مهر 1392

لغت نامه جديد پسر گلم

سلام بر گل پسر مامان عزيز دلم اين روزا وقتي نگات ميكنم ماشالااا بزنم به تخته حس ميكنم خيلي بزرگتر شدي ... انگار همين ديروز بود كه اومدي توجمعمون و منو بابا پسر دار شديم و يه خونواده سه نفري شديم .. وقتي يادم مياد كه با چه زحمتي تونستم از سينه ام بهت  شير دادم و اصلا حاضر نبود م شير خشكي بشي و تموم سعيمو را ميكردم كه  بالاخره موفق هم شدم . انگار همين ديروز بود كه با هر دندوني كه ميخواستي در بياري مامان و بابا چه زجري ميكشيدن و چه شبهاييرا بر بالينت صبح ميكردند. چقدر سخت بود سپردنت به مهد كودك و دل كندن ازت و عادت كردنت به مهد كودك . از هم سخت تر شب و روز هايي كه بيمار ميشدي و ماماني تك وتنها بدون بابايي تو ن...
6 مهر 1392
1